وقتی میخوای به یکی برینی، اول کلی ازش تعریف کن تا با آغوش باز از ریده شدن استقبال کنه. به جای حمله کردن و ایجاد حالت تدافعی در طرفِ مقابل، میری میشینی کنارِ طرف مقابل و تبدیلش میکنی به بغلدستی. بعد شروع میکنی به احوالپرسی و قربونصدقه رفتن، تا بغلدستیت گاردشو باز کنه و اونم شروع کنه به تعارف تیکهپاره کردن و قربونصدقهی متقابل… این دقیقن لحظهایه که میتونی با کمترین مقاوتی تمام مواضع استراتژیک طرف مقابل رو (که بغل دستت نشسته) بمباران کرد و به آشیانه برگشت.
بایگانی دستهها: عمو قناد ؛ خانوم رضایی ؛ برنامه کودک
صدا قطع
کی گفته صداقت چیز خوبیه؟ من اگه بخام جلوی دهنمو نگیرم تکتک آدمای اطرافم ازم متنفر میشن. شایدم این یه جور بیماریه که انقد حرفای قابل سانسور میاد تو ذهنم. اما میتونه نوعی سلامت فکری هم به حساب بیاد. چون بعضیا انقد خوب سر راه افکارشون فیلتر گذاشتن و انقد ماهرانه با معیارهای اجتماعی سازگار شدهن که خودشونم دقیقن نمیدونن چه نظری راجع به هرچیز دارن. همیشه دروغ گفتن و تظاهر کردنو از لایههای عمیق مغزشون شروع میکنن، اینه که هیچ وقت عذاب وجدان نمیگیرن از این دوگانگیِ خستهکننده.
کولیبازی در باب یک واقعیت ژنتیکی
ژنوم شماره سه…
دقیقن نمیدونم این چه جور چیزیه ، اما هرچی که هست حبیب از نوعِ کوتاهشو داره. دانشمندا بازم طبق معمول کشف کردن که انسانها دو دستهن و طبق معمول من در دستهی دوم قرار دارم.
۱-افراد صبحگاهی: صبح با روحیهای درحد مجری رادیو پامیشن و میرن دنبال کاروتلاش و شبها زود میخابن (ژن نوع سومِ بلند)
۲-افراد عصرگاهی: تازه آخر شب مخشون کار میافته و شبها شارژرتر و فعالترن ، اما صبح که میخان از خاب پاشن به زمین و زمان فحش میدن و با یه حسّ گُه و یه عالمه تاخیر روز خودشون رو آغاز میکنن (ژن نوع سومِ کوتاه) منبع: کتاب زبانمون.
من و حبیب جزو دستهی دومیم. ایشان در جایی میفرمایند «مرد تنهای شبم» و این نشون میده ژن ایشون از نوع کوتاه بوده و تمام اطرافیانشون ژن نوع سومِ بلند داشتن. تا بوده همین بوده. همیشه ما باید تنها باشیم. همیشه اکثریت با آدمای ژن بلندی مث رییسمون بوده و این ماییم که باید خودمونو با اونا هماهنگ کنیم.
حرف های خطرناک
آدم همه ش دوس داره فک کنه هرچیزی یه دلیلی داره و هراتفاقی که می افته یه معنی ای پشتش هست. تلاش های ساده لوحانه ی بشر برای پیداکردن ارتباط بین اتفاقات در طول هزاران سال به توهماتِ نابِ پیامبران ختم شد.
و اوست کسی که زمین را برای شما گسترانید و چارپایان را آفرید تا بارهای شمارا حمل کنند و از آسمان آب فرستاد تا از زمین برای شما نباتاتی برویاند و شما بخورید ، باشد که پند گیرید و تقوا پیشه کنید…
اگه فکر میکنید من اغراق میکنم آیات اول سوره ی نحل رو بخونید. موضوع اینه که بین پدیده ها ارتباطی هم اگه باشه که هست ، آیا انقدر کوته فکرانه و انسان محورانه؟ مثلن همین عدالت… خیلی خوبه ها! ینی ما خیلی دوس داریم که عدالت وجود داشته باشه تو دنیا. اما لزومی نداره که اینطور باشه ، یا اینکه حتا امکانپذیر باشه. وقتی میبینیم عدالت دست یافتنی نیست ، مفهومی رو اختراع میکنیم به نامِ قیامت که مرهمی باشه بر زخم هایی که از دیگران میخوریم. مثلن میگیم عیبی نداره ، سرِ پلِ صراط یقه شو میگیرم. و با تصورش خودمونو آروم میکنیم. یا مثلن حکمت خداوند و امثالهم
این تازه خوشبینانه شه. بدبینانه ش اینه که اونایی که دارن حق مارو میخورن این افکارو ترویج میدن تا بهشون مشغول باشیم و اعتراض نکنیم.
هروقت میشنوم رودابه یاد روده بزرگه میفتم که داره کوچیکه رو میخوره – یا شایدم برعکس بود؟
شاید خوشتون نیاد که اینجا روده درازی کنم. الان دوره ی وبلاگای مینیمال و توییتره. این مژده رو دارم براتون که منم روده های درازی ندارم و تا دلتون بخاد روده ی راست تو شکممه. من این روده هارو نداشتم مشقامو خوب نوشتم بابام … عح عح چقد چیپ شدن نوشته هام. وقتی سعی کنی روده هاتو قیچی کنی اینجوری میشه دیگه ، جور دیگه ای نمیشه که
مجری برنامه کودک هستم از دایره ی جنایی
باعرض سلام و خسته نباشید به شما خانندگان عزیز وبلاگ. با یه پست دیگه مهمون خونه های شما دوستای گلمون هستیم. شما! بله با شما هستم. انقد قوز نکن پشت مانیتور. اول از همه میخام بگم که همه تون وبلاگ خوبی دارین ، به وبلاگ من هم سر بزنین چونکه وبلاگ خوبی دارم. با تبادل لینک هم موافق هستم اگر میروم گر نروم میشوم. هارهار و کوفت هارهار. مگه من با شما شوخی دارم؟ گم شین برین یـــــه برنامه ببینین ، یـــــه برنامه ببینین…