یه بچهی نرمال با ماشین و تفنگش بازی میکنه و از همون کاربریای که براش درنظر گرفتهن لذت میبره. اما بچههای بد اسباببازیا شونو خراب میکنن و تیکهتیکهش میکنن تا از توش سر دربیارن. همهی بچههای بد مخترع و دانشمند از آب درنمیان، اما اگه کسی مخترع و دانشمند باشه به احتمال زیاد اولش یه بچهی بد بوده.
منم مث بچههای بد مهندسی معکوس میکنم. سالهاست که با شنیدن یه آهنگ نمیرم تو خاطرات و احساساتی بشم. شروع میکنم به تیکهتیکه کردنش به شعر و ملودی و تنظیم و نوازندگی و آخر از همه خوانندگی (البته کار خوب مجموعهای از همهی این عوامله و نمیشه اینجوری تفکیکش کرد) مثلن الان دارم صدای زشت رضایزدانی رو تحمل میکنم. ترانههاشو پیاده میکنم رو کاغذ، به موسیقی و سازبندیهاش توجه میکنم و از یهسری خلاقیتهای آهنگسازیش لذت میبرم.
دیروز هم آلبوم حمید عسکری رو به تفکیک ترانهسرا و آهنگساز بررسی کردم و الان میتونم درموردش مقاله بنویسم. البته نمینویسم! چون من حرفامو داخل زمین میزنم.
بایگانی دستهها: کلاژ
ولایت مطلقهی رویاها
چقد همهچی شبیه خواب و رویاست. نمیدونم خوابام زیادی واقعیان یا هوشیاریم تو بیداری کمه؟
سرم تو حساب نیست، تو دنیای خودم سیر میکنم. از قافله عقب میمونم و آواز میخونم. ول معطل نیستم، دارم حال میکنم با دنیای خودم، فرصت دویدن ندارم. گیج و دستوپاچلفتی نیستم، فکرم مشغوله. سربهراه طدهم ولی رویاهای وحشتناکمو هنوز دارم. هی میام، هی میرم. هی دست میبرم تو ابرها دستم خیس میشه هی میرم صفحهی بعد. التزام عملی به ولایت رویاهام دارم. آمارِ شروعکردنام داره تو کشورهای منطقه اول میشه. از فقرِ ادامه دادن رنج میبرم.